عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دلنقطهٔ سر عاقبت بیرون شد از پرگار دلگر مسلمانی رفیقا دیر و زنارت کجاستشهوت آتشگاه جان است و هوا زنار دلآخر ای
آیینه جوهر، دیدهای بر خود گمارصورت حق چند پوشی در پس زنگار دلاین قدر دریاب کاندر خانهٔ خاطر، ملکنگذرد تا صورت دیو است بر دیوار دلملک آزادی نخواهی یافت واستغنای مالهر دو عالم بندهٔ خود کن به استظهار دلدر نگارستان صورت ترک حظ نفس گیرتا شوی در عالم تحقیق برخوردار دلنی تو را از کار گل امکان همت بیش نیسلبا تو ترسم درنگیرد ماجرای کار دل
سعدیا با کر سخن در علم موسیقی خطاستگوش جان باید که معلومش کند اسرار دل درۆیهکی پیرۆز...
ما را در سایت درۆیهکی پیرۆز دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hozhan بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 17:11